پایان یک دوره

سال دارد تمام می شود.سال 1403 برای من یک پیام فرستاد. اینکه یک دوره ی پانزده ساله تمام شده است.از حدود 88 تا امسال.آنچه می خواسته ام کرده ام و آنچه می خواستم دارم و این یعنی زندگی نسبت به من بخشنده بوده و شانس آورده ام.حالا وقتش است که دوباره شجاعت چرخیدن داشته باشم.یک شروع تازه و قدردانی از این فرصت اضافه.میخواهم بیشتر ازهمیشه بازگردم به خانه و جاده و تن و تنهایی و نوشتن و آموختن و رفیق و شب و خواب و عشق و...برویم و سبکتر و تمیزتر و قشنگترش کنیم...حالا در آستانه ی چهل و پنج سالگی...برویم سراغ یک پایان بندی باشکوه و بی قاعده...برویم رفیق..خدایان لطفن یاری ام کنید.

کلیات سعدی اهوازی

کتاب سوم را با نشر مرکز درآوردم .امیدوارم دوستش داشته باشید

بریم بیشتر بازی کنیم

چند شب پیش خواب دیدم که راه می روم و با آدمهای نزدیکم حرف می زنم.اما هر چه می کنم تنها تا یک اندازه ای می توانم به انها نزدیک شوم. اینقدر تنهایی را عمیقن احساس می کردم که هیچگاه در بیداری برایم اتفاق نیافتاده بود . تنهایی و ناتوانی از عبور از آن خفگی . جالب بود به هر حال.

و البته جدیدن دربیداری حس دوست داشتنم بسیار گسترده شده جوری که هر آدمی را می توانم برای یک لحظه های کوچکی از رفتارشان یا چهره شان بی نهایت دوست داشته باشم و دلتنگشان شوم . خیلی رقیق و با فاصله ای شکننده از آدمها ایستاده ام.

سال به گا رفتن های زیبا

مرد کناری ام دکتر نیست / به او می گویم گلویم درد می کند/ مردی که می راند دکتر نیست / به او می گویم دل پیچه دارم/ می رویم توی پیچ/ می لغزیم لای مه / می گویم گاهی دوستش دارم بسیار / هر دوشان می گویند : کار غمگنانه ای ست / رهایش کن

برویم برای ادامه ی نوشتن ....درباره ی امسال چه می توانم بگویم ....سال انطباق ....سال رهایی از تاخیر....سال شدن

کوچولو ها کوچولو ها ....دستاتون رو بدین به ما ......بریم به شهر قصه ها .....

به تعویق نیانداز رفیق

مهمترین درس این روزها برای من اینست: آنچه را می خواهی انجام دهی به تعویق نیانداز . به نظر می آید زندگی مجال نمی دهد و بازی را پیچیده انجام می دهد . پس انجامش بده . فرض کن داری با سرعت می رانی که به جایی یا قراری برسی ....همه چیزت خراب میشود ...ساعتت، ماشینت ، قرارت ،.... اینجاست که باید نشان دهی قواعد زندگی را آموخته ای یا نه ؟ حالا چه می کنی ....همه چیز را تعمیر می کنی ....همه چیز را کنسل می کنی ....همه چیز را رها می کنی ....یا ترکیبی از همه اینها ...یا اصلا به دور و برت نگاه می کنی و کار دیگری می کنی ؟ چیزی را به تعویق نیانداز رفیق....